در قرون وسطا كشيشان بهشت را به مردم ميفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولي قسمتي از بهشت را از آن خود ميكردند.
فرد دانايي كه از اين ناداني مردم رنج ميبرد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين كار احمقانه باز دارد تا اينكه فكري به سرش زد...
به كليسا رفت و به كشيش مسئول فروش بهشت گفت:قيمت جهنم چقدره؟كشيش تعجب كرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.
كشيش بدون هيچ فكري گفت: ۳ سكه مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت كرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.
كشيش روي كاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالي آن را گرفت از كليسا خارج شد.
به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است. ديگر لازم نيست
بهشت را بخريد چون من هيچ كس را داخل جهنم راه نميدهم...!
نظرات شما عزیزان:
parisa 
ساعت19:16---6 بهمن 1389
khaili jaleb bod bazam az ein matna bezar kotah mofid mamnoon
|